ساویناساوینا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره

پرنسس مامی و ددی (ساوینا)

خداحافظی با می می مامان

سلام به دختر ناز مامان  ساوینای نازم مامانی تصمیم داشت تا پایان سال دوم بهت شیر بده ولی سعادت نصیب مامانی نشد. دوست داشتم این دوران. زمانشم هنوز نرسیده بود ولی دختر ناز مامان دیگه می می مامانی نخورد. دوران شیر دادن بهت یه عالمی داشت. آخه مامانی مجبور بود همش غذا بخوره. از این که یه زمانی نخوام بهت شیر بدم عذاب وجدان داشتم. ولی خدارو شکر که خودت نخوردی. خیلی ناراحت و دلگیر بودم. به دکترت که زنگ زدم خیالم راحت شدکه گفت : هیچ اشکال نداره اگه شیر پاستوریزه یا ماست بخوری. از وقتی تو بدنیا اومدی همیشه از این زمان وحشت داشتم از شیر گرفتنت و می گم. خدارو شکر که این مرحله از زمان با ...
28 دی 1390

هفتمین و هشتمین مروارید ناز مامان

  بله هفتمین و هشتمین دندون ساوینای خوشگل من با فاصله 1 هفته در اومد الان البته دقیق معلومه که کدوم دندونشه از دندونهای پایین 2 تا جلویی هاش که در اومده بود این می شه دندون 3 از سمت راست ... و 4 از سمت چپ   این شبا اصلا نخوابیدی و همش ناله می کردی و شیر هم نمی خوردی نگو که طفلکی داشتی دندون درمیاوردی... حالا دو تا فسقلی زده بیرون قربونت برم خوشگل من که اینقدر خانومی مامانی فدات بشه دختر نازم.دندون تازت مبارک.      ...
27 دی 1390

نی نی نازم سرما خورده

ساوینا عسل مامان الان که دارم این مطب و برات می نویسم عزیزه دلم تو خوابی  هنوز سرما خوردگیت خوب خوب نشده. آره مامان یه چند روزیه که دختر قشنگم حال نداره . همش غر میزنه. آروم و قرار نداره نمی دونم چی شد که مریض شدی . نصف شب پا شدم که بهت سر بزنم دیدم تب داری  فرداش بردیمت دکتر معاینت کرد که گوشت عفونت نکرده وگلوتم قرمز نیست برات داروی تب نوشت اومدیم خونه. من یه سری دادم دیدم تبت اومده پایین تا یه روز تب نداشتی منم دیگه دارو تو ندادم ولی بعد ٢ روز دوباره تبت شروع شدبا آبریزش بینی . سرفههای شدید مام پنج شنبه و جمعه ٢ تا مهمونی دعوت داشتیم ٥ شنبه مهمونی خاله مزگان بودو تولد خاله مهسا جمعه هم عروسی خاله همیلا بود...
7 آذر 1390

تغییر دکوراسیون اتاق ساوینا

  عروسک قشنگم دردونه مامان امروز من و بابایی تصمیم گرفتیم که تخت نوزادیت و با تخت نوجوانت و جدا کنیم. چون اینا رو هم قرار گرفتن و شما جنابعالی از اون بالا خودتون و خم می کنید و من همش دلواپس توام که نکنه زبونم لال از اون بالا بیافتی بعدشم الان دیگه دختر ناز مامان ١ سالش تموم شده و دیگه شبا می می نمی خوره  اینه که من و بابایی یواش یواش داره فکرای خوبی تو سرمون میاد  که تو دیگه باید تو اتاق خودت بخوابی مامان البته اگه شما اجازه بدین منم با اجازتون تا یه مدتی پیش شما دختر دلبندم می خوابم که یه وقت احساس تنهایی نکنی راستی یه تشک نوجوانم برات گرفتیم که فعلا مامان باید روش بخوابه ...
7 آذر 1390

ساوینا با یه عالمه کار جدید تو 13 ماهگی

بای بای کردنت: وقتی بابایی می خواد بره سر کاردختر گلم ناراحت میشه  و کلی گریه میکنه. منم دوست ندارم بابایی بدون خداحافظی بره.به خاطر همین دم در وایمستم تا با بابایی خداحافظی کنیم . دست نازت و می یاری بالا تکونش میدی اون موقع است تا می بینی بابایی میخواد تنها بره  اونم بدون تو فریادت سر به آسمونا میره . گریه گریه..............   الو الو کردن با مهارت بیشتری: (البته شروعش تو ماه آبان بود) گوشی تلفن رو بر میداری و تو خونه راه میری . انگار می خوای ادای من و در اری. چه بدونم مادر.؟ اگه گوشم دم دستت نباشه با دستت این کارو میکنی دستت و می بری دم گوشت الو الو میکنی . قربونه این ا...
6 آذر 1390

13 ماهگی گل مامان

                                     سلام عزیز دلم چند روزه که تولد ١ سالگیتم به سلامتی تمام شده امروزم رفتیم دکتر واسه چکاپ آقای دکتر مثل همیشه از قد و وزنت حسابی راضی بود. بهم گفت که به زور بهش غذا ندین . من؟من به زور بهت غذا می دم؟ به خدا نه.خودت هر چی میل داشته باشی می خوری تا نشستیم  از همه چیت تعریف کرد خدارو شکر گفتم که قطره آهنت و خوب نمی خوری اونم واست یه شربت نوشت و گفت که این و به جای مولتی ویتامین و آهن بهش بدین. بعدشم گفت که دیگه ه...
6 آذر 1390