باغ وحش
افتتاحیه فروشگاه بابایی
مهمونی عمو مرتضی
پارک بهشت مادران
بازی در باشگاه کودکان
واکسن 18 ماهگی
٢٨ اردیبهشت ماه بود که من و تو رفتیم واسه زدن واکسن ١٨ ماهگیت. شاید بعدها بپرسی که چرا اینقدر دیر؟ راستش و بخوای می ترسیدم.٢ هفته اول دیرکردنمون دلیلش موجه بود ولی هفته بعدش ..... ولی خدارو شکر نگرانیم بی خود بود این مرحله از واکسنت هم گذشت با یه ذره درد و بی قراری و تب ولی دختر شجاع مامان مثل همیشه تحملش کرد. خدایا شکرت.
ساوینای من با کارای جدید
سلام دختر گلم که از لحظه لحظه بزرگ شدنت لذت میبرم. الان دیگه پا گذاشتی توی ٢٠ ماهگی. اومدم از کارای قشنگت و از چیزهایی که یاد گرفتی برات بنویسم. از حرف زدنت واست بگم که فعلا زیاد نمی تونی حرف بزنی.اما گلیم خودت و با ایماو اشاره می تونی از آب بیرون بکشی. به شما می گن دختر یه کم تنبل... کلمه هایی که میگی تا به الان: ماما بابا دَدَ تاب تاب آبه: آب بابای : بای بای (با اشاره به اون چیز )اییینا: از اینا duck : اردک شماره tow- one صدای گربه :میییییییییییییییو صدای سگ: هاپ هاپ صدای کلاغ: غار غار صدای زنبور :zzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzzz و اکثر اعضای بدن رو نشو...
عصرها با دخترم در پارک
قربونه دختر نازم برم که دیگه یه پا هم پای مامانی شده و خوشحالم از این بابت که روزای خوبم با تو فرشته نازم پر می شه ... بعضی وقتا یه کم ناهماهنگی هست بین مادر و دختر ولی خوب دیگه چه می شه کرد .اومیدوارم اونم یواش یواش درست میشه. از وقتی که عشق جوفتمون روزای فردم میره سر کار . ما دیگه بیشتر تنها شدیم عصرا که بیدار می شی بستنی تو می خوری اونم با چه ناز و عشوه ای . دوست دارم مدل خوردنتو . این لب و دهنتو یه جور بازو بسته میکنی .یه جور مدل میدی که من ............... می کنم. بعدشم لباس راحت تنت می کنم یا علی ...محوطه پارک درسته یه کم تکراریه واسه من . ولی واسه تو اینطوری نیست.&nb...