ساویناساوینا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 7 روز سن داره

پرنسس مامی و ددی (ساوینا)

حمام کردن با بابایی به چه حالی داره هااااااااااااااا.

  سلام تربچه مامان خوبی؟ امروز ٢٠ مرداد من تو آشپزخونه مشغول نظافت کاری بودم که یهو دیدم از تو  و بابایی خبری نیست دیدم سرو صدایی ازتون نمیاد . این بود که کنجکاو شدم ببینم چه خبره؟ ادامه دارد..................
21 مرداد 1390

خوشم میاد.........................

خوشم میاد وقتی در یخچال و باز میکنم ١ متر دهنتو باز می کنی ذوق می کنی و می مونی که چیو برداری خوشم میاد وقتی خوابت میاد چشات کولوچو میشه خوشم میاد وقتی که بابایی میاد در که باز میکنم واسش دوباره ١ متر دهنتو باز میکنی خوشم میاد وقتی دارم چائی میخورم لیوان و از دستم میخوای بگیری ماشاالله زورتم زیادهاااااااااااااا خوشم میاد وقتی پرده اتاق میزنم کنار دیگه نمی شه تو بغل تو رو نگه داشت .اینقد که دست و پا میزنی خوشم میاد وقتی که دهنتو اینجوری میکنی خوشم میااااااااااااااااااااااااااااااااد ضعف میکنم واست عزیزم خوشم میاد وقتی پاهاتو اینطوری میزاری. قربونت یرم. خوشم میاد وقتی سمت اف اف می برمت  ذوق می کنی  مام...
19 مرداد 1390

8 ماهگی ساوینای گل

  همه ی عشق و نفسم برای تو ساوینای مامی ورودت و  به ٨ ماهگی تبریک میگم مامانی دوستت دارم عزیزم آخ که چقدر شیرین شدی مامانی این اولین عکسته توی ٨ ماهگی . یعنی همون روزی که رفتیم پیش دکی جون  گل دختر مامان عاشقتم قربونه گله سرت برم من الهی... نفس مامان هر روز نسبت به دیروز احساس میکنم بیشتر دوست دارم خب معلومه دیگه. دختره به این نازی داشته باشی این حس و نداشته باشی  . ممامانی دوستت دارم.                                از دکی جون برا...
19 مرداد 1390

10ماهه شدی نفسه مامان

  ما اومدیم...................... با یه عالمه خبرای خوب............... پرنسس مامی تو این ١٢ روز چیکارا که نکرده........ دختر ناز و قشنگم قشنگترین اتفاق این ماهت ٤ دست پا رفتنه نمیدونم زوده یا دیره ؟ مهم اینه که اتفاق افتاده.  نفس مامان برای ٤ دست وپا رفتن هم به خودت متکی شدی و تقریبا هر جا بخواهی بری می تونی   اینم یه عکس ناز از این حالتت: دومیش هم اینکه  که  دیگه همه جا رو می گیری و می ایستی و دستهات رو به در و دیوار می گیری  نميدوني چقدر بلا شدي عزيزم و چه كاراي قشنگي ميكني و دل من و بابايي رو آب ميكني دیگه برای خودت خانومی...
19 مرداد 1390

جشن دندونیت عزیزم( 9 ماهگی)

                                                 امروز ٢٤ تیر ماهه روزیه که من و بابائی تصمیم گرفتیم واسه دختر نانازمون جشن دندونی بگیریم همه دوستای نزدیکمون بودن از اونجایی که ما اینجا هیچ فامیلی نداریم دوستامون اومدن خیلی بهمون خوش گذشت. کلی زدیم و رقصیدیم                       ...
12 مرداد 1390