9 ماهگی نفس مامان
سلام عزیز دل مامان٩ ماهت شد مامانی
اول از همه یه گلایه کوچیک
نگی چرا اینقد دیر دیر میام اینجا..............
یه چند وقتیه اینقد شیطون شدی که مامانی به هیچ کارش نمی رسه . چرااااااااااااااا؟
مامانی حتی وقت نمیکنه بشینه با بابائی ٢ کلمه حرف بزنه .
مامانی حتی وقت نمیکنه که وبلاگت و به روز کنه نمی دونم والا...........
آخه قربونت بره مامان الهی من دورت بگردم .
قربونه اون غرغرات .غرغراتم الکیه .
می دونی از کجا فهمیدم وقتی داری غر غر میکنی تا من می یام با هات بازی می کنم می خندی
غش غش می خندی و دل مامانی و آب میکنی.
در هر صورت این و گفتم که نگی چه مامان تنبلی دارم .
اینم اضافه کنم که مامانی همه وقتش و واسه شما نازنین گذاشته
همه وقتم و همش و.................
بریم که از این ماه واست یگم..............
فرشته ناز مامان
قرار شد این ماه نریم پیش دکی جون
دیگه قرار ٢ ماه در میان بریم پیشش
میخواستیم نریم ولی نشد
دختر ناز مامان مریض شد. مامانی یه روز کار داشت دخمل گلم باید می موند پیش بابائی
منم همه غذات و آماده کردم که در نبود من بابائی زحمتش و بکشه
من و ببخش که یه پیاله هم پوره گلابی برات گذاشتم
اخه مامانی از موقع که به غذا خوردن اوفتادی یه خورده شکمت سفت کار می کنه
منم بهت پوره گلابی میدم که دختر نازم اذیت نشه
الهی قربونت برم مامانی حتی دوست نداره یه خار کوچولو بره
ادامه دارد..........................
اولین و دومین مروارید عزیزکم١٤/٤/٩٠:
سلام عزیز دلم. خوشگل مامان
ساوینای مامان بالاخره بعد از چند ماه تاخیر دندون خوشگلت تشریف فرما چندن.
البته اینم بگم مامی جونم خیلی بی تابی میکردی
مخصوصا شباااااااااااااااااااااااااااااااااااا
شبام من همش با شما عزیزم تا صبح بیدارم
اونم هی می خوابی هی بیدار میشی
هی وول می خوری.
امروز سه شنبه ١٤/٤/٩٠ مامانی وقتی داشت به دختر گلش غذا می داد
متوجه شد که قاشقت داره دیریگ و دیریگ می کنه که یهو داد زدم و بابائی تو صدا کردم
که بیاد نگاه کنه که نکنه دارم اشتباه می کنم.
بابائیتم اومد بازبینی کرد دید بلللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللله
دختر خانم خوشگل ما دندونش نوک زدهو اونم ٢ تا .
مامانی دقیقا تو ماه ٩ اولین دندونت در اومد
ایشا لله که به خوشی و سلامتی همه دندونات دراد.
خیلی خیلی مبارکت باشه مامان
حالا قراره هفته دیگه یه مهمونی برات بگیریم و آش دندونی هم برات بپزم.
به امید خدا .....
ساوینای نازم
عسل مامان
خیلی منتظر بودم تا بالاخره این صحنه رو ببینم
بلللللللللللللللله
همه چی و دقیقه آخر رو نمایی میکنی
دندون در آوردنت - سینه خیز رفتن- چهار دست و پا رفتن
لابد راه رفتن .........................
اوه . مامانی باید خیلی منتظر بمونه
اونم با کلی ذوق و اشتیاق
امروز سه شنبه ٢٥ باید باشه تو ماه تیر دختر نازو قشنگم از پذیرائی تا آشپز خونه رو سینه خیز اومد.
وااااااااااااااااااااااای مامانی اگه بدونی من و بابائی چا ذوق بارون کردیم خونه رو.
بابائی ازت فبلم گرفت عزیزم.
فعلا که خبری نیست دخملم
فقط حالتش و می گیری و خودت و له عقب و جلو می رقصونی
بعدش فوری به حالت سینه خیز در می آی.
حرف زدنات مامان:
تا اینجا عزیزم از ااااااااااااااااااااااااااااا گفتن شروع کردی
بعدشم ددددددددددددددددددددددددددددددددددد
گگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگ
این ماهم بببببببببببببببببببببببب
بعدشم بابابابابابابا..................
چیزای که ساوینای نازم با دیدنشون ذوق میکنه می خنده.
عاشقه اف اف دره
عاشقه وسایل داخل یخچاله
پیام بازرگانی وااای قند تو دلش آب میشه وقتی شروع میشه
وقتی تو بغلت می رقصونیش. کلا عاشق آهنگ شاده دخترم.
روروئک سواری خیلی دوست داره مخصوصا که یکی دنبالش کنه
حباب ساز
دالی موشه
عاشق اینه که یه شال یا روسری بندازی سرش بعد یه دفعه از سرش بکشی. غش غش می خنده
تا یکی سرفه میکنه غش غش می خنده
حالا چند تا از عکسای ٩ ماهگیت عزیزم:
الهی ببین چطوری نشستی؟
این و باش ................
نفس مامان
خاله جون میگه تو این عکس خیلی شبیه بچگی های منی.
ادامه دارد.........................