اولین سفر نوروزی
دختر نانازم ساوینا جان
ما چند روز مونده به عید رفتیم مسافرت . خیلی بهمون خوش گذشت با بودن تو یکم برامون سخت بود ولی یه حال و هوای دیگه ای داشت. جونم برات بگه که :
سال تحویل تقریبا نصفه شب بود بخاطر همین هر کاری کردم بیدار بمونی نشد که نشد................
همه دور هم بودیم خاله پوران - پارمیدا- عمو مازیار- دایی وحید و زن دایی فرزانه - من و تو بابایی
چند روز اول همه چی خوب بود ولی از روز ۴ عید تو دختر خوشگلم مریض شدی.
اولین شب تا صبح بیدار بودی و همش گریه می کردی.
من خیلی ترسیده بودم صبح من و بابایی و دایی وحید بردیمت دکتر.
دکی جونم گفت که گوشات و گلوت التهاب داره.
دارو نوشت و امدیم خونه.
خیلی بی تاب بودی شیرم خیلی کم خوردی تو اون روزا...............
تو ایام عید تولد دایی وحید بود که بهمون خیلی خوش گذشت اینم یه عکست تو مهمونی:
اینام چند تا عکس که تو مسافرت ازت گرفتم:
ساوینای عریزم گل دختر مامانی دوست دارم
ما ۹ فروردین برگشتیم خونه
البته اینم بگم که می خواستیم بریم اصفهان . ولی نرفتیم اونم به خاطر شما . که حالت زیاد جالب نبود.برگشتنی هم خیلی اذیت نکردی مامانی
دختر خوبی بودی. همش خواب بودی عزیزم.