ساویناساوینا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 9 روز سن داره

پرنسس مامی و ددی (ساوینا)

جشن متین جان

1390/12/7 2:33
نویسنده : zari-darusham
887 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزه دل مامان. یه مهمونی بدون تو. الهی دورت بگردم که مجبور شدم تنهات بزارم   

بیستم بهمن ماه مامانی مجبور شد دختره نازش و پیش بابایی بزاره و  بره خونه خاله مژگان. آخه مامانی خاله واسه پسر نازنینش توی تالار عقیق جشن گرفته.از اونجایی که من قراره خاله مژگان و مهسا جون و مامانش میکاپ کنم.اینه که صبح زود رفتم پیششون. تا ساعت ١١ آرایش و موهاشون تموم شد و حاضر شدن که برن سالن . منم موهام و ارایشم که تموم شد  خودم و رسوندم سالن.

اونجا خیلی بهمون خوش گذشت حیف که نمی تونستم ببرمت. منم تاساعت ٤ پیششون بودم. دیگه دلم واست لک زده بود . این جور موقعها وقتی میرم پیش مشتری میکاپ . خیلی دلم واست تنگ میشه . وقتی می رسم خونه . محکم بغلت می کنم. واشک تو چشام جمع میشه. می دونم تو  چیزی و متوجه نمی شی ولی این حسی که مامان بهت داره.

دیوانه وار عاشقتم. نفس زندگیمی.

یه دونه از عکسای متین جون و واست می زارم.

تو این عکس ٦٠ روزشه:

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

عاطفه مامان آوا خانم ناز نازی
10 اسفند 90 9:51
ای ول بابا آرایشگری ؟ خوش به حالت .من همش می خوام برم یه جشنی مصیبت درام. بین خودمون باشه ها ، یه سشوارم بلد نیستم بکشم. راستی گاهی اوقات بد نیست پدر و دختر تنها باشن. هم بابایی قدر مامانی رو بیشتر میدونه هم اینکه مامانی احتیاج داره یه وقتایی واسه خودش باشه!!! نمی خواد عذاب وجدان داشته باشی!!