ساویناساوینا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره

پرنسس مامی و ددی (ساوینا)

روز مادر

 روز مادر بر همه مادران عزیز مبارک   مادر، تو کتاب نامکتوب مرارت هایی، تو دیوان محبت هایی، تو ناب ترین واژه شعر خلوصی؛ تو بلندترین داستانِ حماسیِ ایثاری. ای قص یده بلند عشق؛ ای عاش قانه ترین غزل؛  ای مثنوی رنج ها؛ تو بیت الغزل از خودگذشتگی هستی؛ تو قافیه احساس قلب منی؛ تو منظومه بلند فضیلت هایی تو بهترین بیت رباعی محبتی   . مادر، شعر وجود تو را، واژه واژه می نوشم و رعناترین غزال غزل هایم را به سویت روانه می کنم. دو بیتی های  احساسم را همراه با شادمانه ترین ترانه فصل های زندگی ام، نثار دل بهاری ات می کنم. ...
27 ارديبهشت 1391

این روزای من و دخترم

ساوینای نازم نمیدونم چرا این روزا وقت نمی کنم بیام واست بنویسم مامانی و بابایی درگیر یه سری کاران.ایشا الله که خیره. راستش و بخوای مامانی دست تنها شده ووقت کم میاره شبام با خستگی میره میخوابه یعنی بیهوش میشه. چون بابایی همش دنبال کاراشه. بزار بابایی کاراش و ردیف کنه همه چی درست می شه. مامانی این روزا همش درگیره نی نی شه.همه وقتم با شیرین کاریهای نی نیش پر شده. توام که قربونت برم مگه میزاری مامانی سمت کامپیوتر بره جبران می کنم عزیزم بوس ...
21 ارديبهشت 1391

مریضیت عزیزم

سلام به روی ماهت عزیز دل مامان.   الهی که من هیچ وقت مریضی دخترم و نبینم. هیچ مادری مریضی بچه شو نبینه.  آمین   مامان اینقدرحواسش بهت بود که تو سرمای زمستون مریض نشدی . ولی امان از فصل بهار . یه دقیقه گرم بود یه دقیقه سرد.   جوجوی مامانم گذاشت تو ایام عید سرما خورد .   بعد اینکه خاله اینا رفتن عزیزم افتادی به فین فین. یهو شب دیدم که تب کردی دیگه دم دمای صبح دیدم که تبت داره میره بالا. دیگه  لازم بود که تب بر شروع کنم ولی اندازه شو نمی دونستم . تا صبح یه جوری تبت و پایین نگه داشتم صبح زود بردیمت بیمارستان نیکان تو اقدسیه.    بیمارستانش خیلی مجهز بود . متخصص کودکان اومد بالا سرت. خیلی به...
30 فروردين 1391

ساوینا لحظه سال تحویل

قربونت برم من الهی گل مامان سال تحویل امسال صبح زود بود .مامانی خیلی دلش می خواست که بیدارت کنه توام سال تحویل کنار من و بابایی باشی ولی دلش نیومد که بیدارت کنه آخه تو هنوز کوچولویی . چیزی از این لحظه ها متوجه نمی شی. می دونم اگه بیدارت می کردم بی قراری می کردی فرشته نازم. اینم عکس ساوینای نازم لحظه سال تحویل:   اینم ساوینای من.. ...
28 فروردين 1391

سفره 7 سینمون

  اول از همه سال تحویل امسال صبح زود بود . جاتون خالی شب قبلش با بابایی و ساوینای نازم رفتیم تجریش واسه خرید وسایل سفره ٧ سینمون. من خودم شب عید و خیلی دوس دارم اونم واسه هیاهو شلوغیش. خیلی بهم روحیه میده. وااااااااااااااای نمی دونین که چه خبر بود شلوغ و پر هیاهو... جونم واست بگم که جای پارکم نبود خیلی گشتیم تا یه جا ی پارک پیدا کردیم توی یه کوچه بن بست. خیلی باحاله شب عیدااااا همه اومده بودن تو خیابون واسه خرید. یکی داشت ماهی می خرید.. یکی داشت سمنو می گرفت... اون یکی داشت سنجد ... .. مام مثل اونا .گشت زدیم و خرید کردیم جای همه دوستای گلم خالی. برگشتیم خونه . سریع سفره رو چیدیم. خو...
15 فروردين 1391

تبریک سال نو(1391)

    ای دگرگون کنندهٔ دلها و دیدگان ای سامان دهندهٔ روزان و شبان ای گرداننده‌ی روزگار و توان ... ... روزگار ما را به نیکوترین حال بگردن دوستای عزیزم   >>>ساله نو مبارک<<< >>ساله نو مبارک ...
15 فروردين 1391