ساویناساوینا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 25 روز سن داره

پرنسس مامی و ددی (ساوینا)

خرید از نمایشگاه کودک

امروز 5 شنبه مامانی ظهر بردمت پالیم. بعده پالیم بابائی گفت ببریمت نمایشگاه کودک توی حجاب. مامی ناهارتم با اجازتون تو ماشین خوردی و یه چرت نیم ساعته زدی و رسیدم نمایشگاه . با این که عصر بود ولی زیاد شلوغ نبود یه دید کوچولو زدیم و رفتیم خونه. یه سری اسباب بازیهای فکریم واسه دخترم خریدیم که وقتی اومدیم خونه علاقه خیلی شدیدی از خودتون در کردین. مبارکت باشه عزیزم   ...
22 بهمن 1390

شب چله (یلدا): شب زایش خورشید و آغاز سال نو میترایی

دیر زمانی است که مردمان ایرانی و بسیاری از جوامع دیگر، در آغاز فصل زمستان مراسمی را برپا می‌دارند که در میان اقوام گوناگون، نام‌ها و انگیزه‌های متفاوتی دارد. در ایران و سرزمین‌های هم‌فرهنگ مجاور، از شب آغاز زمستان با نام «شب چله» یا «شب یلدا» نام می‌برند که همزمان با شب انقلاب زمستانی است. شب یلدا شب زیبا  قشنگترین شب امشب توی شبها شب یلدا شب زیبا بلندترین شب امشب توی شبها شب یلدا شب زیبا قشنگترین شب امشب توی شبها قصه می گن تو این شب بزرگترها شیرینی و آجیل می خورن کوچکترها امشب شب یلدا است   اینم ...
10 بهمن 1390

خبرخوب

    دیشب با خبر شدیم که به سلامتی نی نی  نازه زن عمو مرجان دختره  هوراااااااااااااااااااااااا خوشحالم هم بخاطر تو که بالاخره یه همبازی پیدا کردی هم به خاطر اینکه عرفان و عمو خیلی دختر دوست داشتن بهشون از صمیم قلب تبریک میگم با آرزوی بهترینا واسه مرجان جون و دخمل نازش امید که مرجان و نی نی مون سالم باشن.    ...
10 بهمن 1390

مادر یعنی تمام دلواپسی

                                          مادر یعنی تمام دلواپسی مادر یعنی بی خوابی تا زمانی که تبت قطع بشه مادر یعنی هر دم گفتن مواظب خودت باش مادر یعنی هر صبح که بیرون میری پشت سرت دعا بخونه مادر یعنی گفتن خودتو خوب بپوشون. غذا خوردی گرسنه نمونی ... ... مادر یعنی همه چیزای خوب و قشنگ مادر یعنی اول فرزند بعد بقیه مادر یعنی بسادگی یک شعر روان مادر یعنی عشق که خمیر مایش زمینی نیست مادر یعنی روح زنانه خداوند لطیف و مهربان و فداکار سلامی به بلندای تمامی صداها و اواها نثار ماد...
10 بهمن 1390

16 ماهگی فرشته مامان

  سلام به روی ماهت عزیزم ورودت به ١٦ ماهگی تبریک میگم عاشقتم نفس مامانی روز به روز داری ماشاالله بزرگ بزرگتر میشی دل من و بابایی و با شادی و خنده پر میکنی با این شیطنت هات آخ که در روز دلم می خواد همش گازت بگیرم همش بغلت کنم  بچسبونم به خودت   توام که چقدر از این کار عشقولانه خوشت مییاد این روزا با این که دخمل نازم شیر مامانیش و نمی خوره ولی مامانیش و با تمام وجود دوست داره شبا تا مامانیش و بغل نکنه خوابش نمی ره تا دست مامانیش و نگیره  خیالش راحت نمی شه. قربونه دختر با احساس خودم برم با تمام وجود دوست دارم عزیز دلم. ...
10 بهمن 1390